| |
غمی غمناک
| |
شب سردی است ، و من افسرده. راه دوری است ، و پایی خسته. تیرگی هست و چراغی مرده. دور ماندند ز من آدم ها. سایه ای از سر دیوار گذشت ، غمی افزود مرا بر غم ها. بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی. اندکی صبر ، سحر نزدیک است: هردم این بانگ برآرم از دل : وای ، این شب چقدر تاریک است! قطره ای کو که به دریا ریزم؟ صخره ای کو که بدان آویزم؟ دیگران را هم غم هست به دل، غم من ، لیک، غمی غمناک است.
سهراب سپهری
| |
سلام
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است
سلام
تو دلکده ات جای اخوان عجیب خالیه
سلام
مرسی سر زدید.
توی کامنتتون شعر زیبایی گذاشتید.
از روی همون شعر وب شما رو پیدا کردم چون اسم و آدرستون رو نگذاشته بودید.
موفق باشی.