در قیر شب
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب است
سهراب سپهری
سلام
شعر زیبایی بود...کلا وبلاگتون زیباست...هم نوشته هاش هم عکساش...
سلام
فکر کنم یکی از بهترین شعرهای سهراب تویه وب سایتت گذاشتی ٬وب سایت قشنگی داری بهت تبریک میگم امیدوارم همیسه موفق باشی .
سلام سارا جان
خوبی عزیزم؟
من هم مثل تو به شعر علاقه دارم. البته خودم شعر میگم (یعنی رفرنس مطالبم خودم هستم)
خواستی تو هم یه سر بزن.
درضمن از سهراب سپهری کمتر استفاده کن چون اکثریت شعرها تکراری هستند و بارها و بارها خوانده شدن!!
سلام
خوبید شما؟
وب شما شده مکانی که من شعر هایی رو که نخوندم بخونم چون من زیاد شعر نمی خونم فقط گاهی سهراب.
مرسی که شعر های زیبا می گذارید.
موفق باشی.
سلام
خوبید؟
شعر زیبایی است.
آپ کردم اگه بیایید خوشحال می شم.
موفق باشی.
سلام
خوبید؟
نیستید کم پیدایید و آپ هم نکردید.
موفق باشی.
سلام
خوبید؟
خیلی وقت نیستید. کجایید آپ نمی کنید؟
خوب هر جا که هستید امیدوارم سالم وسلامت باشید.
موفق باشی.