روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
جان که از عالم علویست یقین میدانم
رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
کیست در گوش که او میشنود آوازم
یاکدامیست سخن میکند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جانست نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یکدم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
از سر عربده مستانه بهم درشکنم
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر بخود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
شمس تبریز اگر روی بمن ننمایی
والله این قالب مردار بهم درشکنم
"مولوی"
وبلاگ زیبایی داری . امیدوارم ی روزی از تنهایی درای. موفق باشی :X
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
سلام مرسی بلاگ زیبا یی دارید
با آرزوی موفقیت روز افزون در پناه مهر مهربان باشید
سلام
تسلیت بابت تاسوعا و عاشورا
وبلاگ قشنگی دارید. شعر زیبایی انتخاب کرده بودید.
خوشحال میشم یه سری به وبم بزنی و نظرتونو بدونم.
التماس دعا
با سلام ... وبلاگ زیبایی دارید
این شعر مولانا را خیلی دوست دارم ... ممنون
بسیار زیبا بود ....
salam
webloge ghashangi darid,makhsusan ghalebesh adamo be fekre behesht mindaze , merci
دوست عزیزاین شعراصلاازمولانانیست وبه ایشان نسبت داده شده:به2دلیل:1به گفته ی استادبدیع الزمان فروزانفر این غزل در نسخه های قدیم وجود ندارد.2بازم به نظر ایشان این مربوط اندیشه به خیامی است نه مولانا
مطالب را بیشتر کنید وبلاگ من یادتون نره
سلام بر شما و تشکر از وبسایت مفیدتون ممنونم و ارزوی خوبی ها را دارم
دوست خوبم مهم نیست مولانا این شعرو فته یا هرکی دیه !!!
شما \یامو بگیر ببین اصلا چیو میخواد بهت بگه
واقعا عالی یود دنبال این شعر بودم
مرسی
سلام.
شما نوشتین:
چند روزی قفسی «ساخته ام» از بدنم.
ولی فکر می کنم:چند روزی قفسی «ساخته اند» از بدنم،درست باشد. چون این قفس را ما که نساخته ایم...
موفق باشید.