" یگانگی "
بر قله ایستادم .
آغوش باز کردم .
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح یگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسیم ،
با آب ، با گیاه ،
در تار و پود من جریان یافت !
موجی لطیف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شکافت .
” من “ را ز تن ربود !
” ما “ ماند ،
راه یافته در جاودانگی !
فریدون مشیری
سلام همسایه...
خیلی زیباست وبلاگت...
واای عکسها محشره.. با اجاره ت سیوشون می کنم...
شاد زی...
سبز باشی و بهاری...
بهترین چیست... همان را برایت آرزو می کنم...
سلام
به کمکت احتیاج دارم ... می یای...
[تشویش]
سلام وبلاگتون خیلی زیباست
یه شعر توش بود که برام خاطره انگیز بود با درج آدرس تو پستم شعر وبلاگتون رو گذاشتم
خدانگهدار
راستی میخوام شما رو لینک کنم
به نام خدا
قشنگ بود با اجازت ذا ذردن اسمت ازش استفاده می کنم در سایت دیگری
اگر راضی نیستید بگید پاک می کنم
چون چاپ یادداشت قرار دادید حدس زدم راضی باشید
سلام
وبلاگ خیلی زیبایی داری...
تمام اشعاری هم که از شعرای مختلف می نویسی, زیباست... چه این شعر... و چه اشعار مولانا...