در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سو قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...
قیصرامین پور
سلام سارا خانم
خوبید؟
ببخشید من هم دیر سر زدم. اخه واقعا سرم شلوغ بود . درس و دانشگاه تقریبا وقت های آزاد رو هم ازم گرفته .
"" بسیاری از مردم مانند واگن های قطارند آنها با اراده خود نمی توانند کاری را انجام دهند ، و بایستی به کار کشانده شوند . فقط عده ی کمی مانند لکوموتیو هستند که هم قادرند با اراده و اختیار خود کار کنند و هم دیگران را به کار وادار کنند.""
موفق باشی.
سلام از ماست ..ممنون اومیدوارم شما هم خوب باشید..
عید شما هم مبارک خانوم..:*