موهای سیاهم
که خیال میکنی
کوتاهند
تیمارستانی ست
پر از جانی های بسته به تخت
پیش تر نیا محبوب من
آرام نمیگیرند
هر کدامشان داستانی دارند
که فراموش کردهام
از دست هایم نیز
بترس
آن ها عاشق خنجرهای خوش دستند
و تراژدی های بزرگ
پیشتر نیا محبوب من
پردهی قرمز
پایین که بیافتد
همه خواهند فهمید
این یک نمایش نبوده است
« سارا محمدی »
سلام...
چه قالب قشنگی!
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است
...
موفق باشید
همش زیبا بود
یا علی
زیباست