اوراق شعر ما را
بگذار تا بسوزند
لب های باز ما را
بگذار تا بدوزند
بگذار دستها را
بر دستها ببندند
بگذار تا بگوییم
بگذار تا بخندند
بگذار هر چه خواهند
نجواکنان بگویند
بگذار رنگ خون را
با اشکها بشویند
بگذار تا خدایان
دیوار شب بسازند
بگذار اسب ظلمت
بر لاشهها بتازند
بگذار تا ببارند
خونها ز سینهی ما
شاید شکفته گردد
گلهای کینهی ما
شعر از:
نصرت رحمانی
salam sara khanom web biriaei darin az
she"re navaei estefadeh kardam ba ejazaton
mer30
سلام سارا خانم
تو وبلاگت اشعار بسیار زیبایی گداشتی و لذت بردم
تشکر و موفق باشید
سلام اشعار زیبایی است. ازانها لذت بردن رادمردان سیستان وبلوچستان دیدن فرمائید