توازی ِ ردّ ِ ممتد ِ دو چرخ ِ یکی گردونه
در علف زار ...
□
جز بازگشت به چه می انجامد
راهی که پیموده ام ؟
به کجا ؟
سامان اش کدام رُباط ِ بی سامانی ست
با نهال ِ خشکی کَج مَج
کنار ِ آب دانی تشنه، انباشته با آخال
درازگوشی سوده پُشت در ابری از مگس
و کجاوه یی در هم شکسته ؟ ــ
کجاست بارانداز ِ این تلاش ِ به جان خریده به نقد ِ تمامت ِ عمر ؟
کدام است دست آورد ِ این همه راه ؟ ــ
کَرگوشان را
به چاووشی
ترانه ای خواندن
و کوران را
به ره آورد
عروسکانی رنگین از کول بار ِ وصله بر وصله بر آوردن ؟
احمد شاملو
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانم ات، بنشین غمی نیست
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه ! فقط یک لحظه خوب من بیندیش
- لبریزی از گفتن ولی در هیچ سوی ات محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را
در دست های بی نهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگر چه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست
محمد علی بهمنی