خانه ی دوست

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است

خانه ی دوست

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است

 

 

 

آهنگر  

 

 

در درون تنگنا، با کوره اش، آهنگر فرتوت
دست او بر پتک
و به فرمان عروقش دست
دائماً فریاد او این است، و این است فریاد تلاش او:
« ـــ کی به دست من
آهن من گرم خواهد شد
و من او را نرم خواهم دید؟
آهن سرسخت!
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن!»
 
زندگانی چه هوسناک است، چه شیرین!
چه برومندی دمی با زندگی آزاد بودن،
خواستن بی ترس، حرف از خواستن بی ترس گفتن، شاد بودن!
او به هنگامی که تا دشمن از او در بیم باشد
( آفریدگار شمشیری نخواهد بود چون)
و به هنگامی که از هیچ آفریدگار شمشیری نمی ترسد،
ز استغاثه های آنانی که در زنجیر زنگ آلوده ای را می دهد تعمیر...
 
بر سر آن ساخته کاو راست در دست،
می گذارد او ( آن آهنگر)
دست مردم را به جای دست های خود.
 
او به آنان، دست، با این شیوه خواهد داد.
ساخته ناساخته،یا ساخته ی کوچک،
او، به دست کارهای بس بزرگ ابزار می بخشد.
او، جهان زندگی را می دهد پرداخت!
  

 

 

نیما یوشیج

گل زودرس

     

 

 

 

 

  گل زودرس  

 

 

آن گل زودرس چو چشم گشود

به لب رودخانه تنها بود



گفت دهقان سالخورده که :

حیف که چنین یکه بر شکفتی زود



لب گشادی کنون بدین هنگام

که ز تو خاطری نیابد سود



گل زیبای من ولی مشکن

کور نشناسد از سفید کبود



نشود کم ز من بدو گل گفت

نه به بی موقع آمدم پی جود



کم شود از کسی که خفت و به راه

دیر جنبید و رخ به من ننمود



آن که نشناخت قدر وقت درست

زیرا این طاس لاجورد چه جست ؟

                نیما یوشیج