-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آذرماه سال 1387 11:48
به آیین دل برای رسیدن ، چه راهی بریدم در آغاز رفتن ، به پایان رسیدم به آیین دل سر سرسپردم دمادم که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم به هر کس که دل باختم ، داغ دیدم به هر جا که گل کاشتم ، خار چیدم من از خیر این ناخدایان گذشتم خدایی برای خودم آفریدم به چشمم بد ِ مردمان عین خوبی است که من هر چه دیدم ، ز چشم تو دیدم دهانم شد...
-
رفتار من عادی است
جمعه 15 آذرماه سال 1387 11:36
رفتار من عادی است رفتار من عادی است اما نمی دانم چرا این روزها از دوستان و آشنایان هرکس مرا می بیند از دور می گوید : این روزها انگار حال و هوای دیگری داری! اما من مثل هر روزم با آن نشانیهای ساده و با همان امضا ، همان نام و با همان رفتار معمولی مثل همیشه ساکت و آرام این روزها تنها حس می کنم گاهی کمی گنگم گاهی کمی گیجم...
-
هم سطر،هم سپید
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1387 17:09
هم سطر،هم سپید صبح است گنجشک محض می خواند. پاییز، روی وحدت دیوار اوراق می شود. رفتار آفتاب مفرح حجم فساد را از خواب می پراند: یک سیب در فرصت مشبک زنبیل می پوسد. حسی شبیه غربت اشیا از روی پلک می گذرد. بین درخت و ثانیه سبز تکرار لاجورد با حسرت کلام می آمیزد. *** اما ای حرمت سپیدی کاغذ! نبض حروف ما در غیبت مرکب مشاق می...
-
تا انتهای حضور
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1387 16:34
تا انتهای حضور امشب در یک خواب عجیب رو به سمت کلمات باز خواهد شد. باد چیزی خواهد گفت. سیب خواهد افتاد، روی او صاف زمین خواهد غلتید، تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت. سقف یک وهم فرو خواهد ریخت. چشم هوش محزون نباتی را خواهد دید. پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید. راز، سر خواهد رفت. ریشه زهد زمان خواهد پوسید. سر راه ظلمات...
-
زمستان
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1387 16:06
زمستان سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است و گر دست محبت سوی کسی یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک چو دیدار ایستد در پیش چشمانت نفس...
-
خانه ام آتش گرفته
جمعه 19 مهرماه سال 1387 17:48
خانه ام آتش گرفته خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز هر طرف می سوزد این آتش پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود من به هر سو می دوم گریان در لهیب آتش پر دود وز میان خنده هایم تلخ و خروش گریه ام ناشاد از دورن خسته ی سوزان می کنم فریاد ، ای فریاد ! ی فریاد خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم همچنان می سوزد این آتش نقشهایی...
-
"از نفرتی لبریز"
جمعه 19 مهرماه سال 1387 17:18
"از نفرتی لبریز" ما نوشتیم و گریستیم ما خنده کنان به رقص بر خاستیم ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ... کسی را پروای ما نبود. در دور دست مردی را به دار آویختند : کسی به تماشا سر برنداشت ما نشستیم و گریستیم ما با فریادی از قالب خود بر آمدیم "احمد شاملو"
-
" یگانگی "
شنبه 13 مهرماه سال 1387 18:27
" یگانگی " بر قله ایستادم . آغوش باز کردم . تن را به باد صبح ، جان را به آفتاب سپردم . روح یگانگی با مهر ، با سپهر ، با سنگ ، با نسیم ، با آب ، با گیاه ، در تار و پود من جریان یافت ! موجی لطیف ، بافته از جوهر جهان ، تا عمق هفت پرده تن را ز هم شکافت . ” من “ را ز تن ربود ! ” ما “ ماند ، راه یافته در جاودانگی...
-
" شب"
شنبه 13 مهرماه سال 1387 18:18
یک شعر منتشر نشده از سهراب سپهری : " شب" صندلی را بیاور میان سخن های سبز نجومی ای دهانی پر از منظره ! گوش احساس مشتاق ترسیم یک باغ پیش از خسو ف است . برگ انجیر ظلمت عفت سنگ را منتشر می کند. وزن اعداد از روی بازوی وارسته آب می افتد . رو به سمت چه وهمی نشستم که پیشانیم خیس شد آه ؛ ای الکل ترس مبداء! در خطاب تو...
-
"صدا"
شنبه 13 مهرماه سال 1387 18:09
"صدا" در آنجا ، بر فراز قلهی کوه دو پایم خسته از رنج دویدن به خود گفتم که در این اوج دیگر صدایم را خدا خواهد شنیدن به سوی ابرهای تیره پر زد نگاه روشن امیدوارم ز دل فریاد کردم کای خداوند من او را دوست دارم، دوست دارم صدایم رفت تا اعماق ظلمت به هم زد خواب شوم اختران را غبار آلوده و بی تاب کوبید در زرین قصر...
-
یک سبد ارزوی کال
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 22:19
یک سبد آرزوی کال کاشکه یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال م یگرفت برامون از فرشته ها...
-
بارون بارونه
شنبه 6 مهرماه سال 1387 20:52
بارون بارونه زمینا تر میشه گل نسا جونم کارا بهتر میشه بارون بارونه زمینا تر میشه گل نسا جونم کارا بهتر میشه گل نسا جونم تو شالیزاره برنج میکاره میترسم بچاد طاقت نداره طاقت نداره طاقت نداره طاقت نداره بارون بارونه زمینا تر میشه گل نسا جونم کارا بهتر میشه دونای بارون ببارین آرومتر بارای نارنج داره میشه پر پر گل نسای منو...
-
اوج اسمان
شنبه 6 مهرماه سال 1387 20:30
اوج اسمان امشب در سر شوری دارم...... امشب در دل نــوری دارم باز امشب در اوج آسـمانم .......رازی بـاشـــد بـا ستارگانم امشب یک سر شوق وشورم ...... از ایـن عــالــم گــویــی دورم از شـادی پـر گـیرم کـه رسـم بـه فلک سرود هستی خوانم در بر حور و ملک در آسمان ها غوغا فکنم سبو بریزم ساغر شکنم امشب یک سر شوق وشورم از ایـن...
-
از اوج
جمعه 5 مهرماه سال 1387 19:28
از اوج باران، قصیده واری، - غمناک - آغاز کرده بود. می خواند و باز می خواند، بغض هزار ساله ی درونش را انگار می گشود اندوه زاست زاری خاموش! ناگفتنی است... این همه غم؟! ناشنیدنی است! *** پرسیدم این نوای حزین در عزای کیست؟ گفتند: اگر تو نیز، از اوج بنگری خواهی هزار بار از اوج تلخ تر گریست! فریدون مشیری
-
قایقی خواهم ساخت...
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 22:56
قایقی خواهم ساخت... قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمان را بیدار کند قایق از تور وتهی ودل آرزوی مروارید همچنان خواهم راند نه به آبی دل خواهم بست نه به دریا-پریانی که سر از آب بدر می آرند و در آن تابش تنهایی ماهیگیران می فشانند فسون از سر...
-
دل من یه روز به دریا زد و رفت
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 19:04
دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت پاشنه کفش فردارو ور کشید آستین همت و بالا زد و رفت یه دفعه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشه فردا زدو رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوّا زد و رفت دفتر گذشته ها رو پاره کرد نامه فردا ها رو تا زد و رفت... *** دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم...
-
غزل دلتنگی
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 20:53
غزل دلتنگی هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم اندوه من انبوه تر از دامن الوند بشکوه تر از کوه دماوند غرورم یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است تنها سر مویی ز سر موی تو دورم ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره ی نیلوفرم و تشنه...
-
درد واره ها
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 20:41
درد واره ها دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنه ی شناسنامه...
-
حسرت همیشگی
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 20:27
حسرت همیشگی حرفهای ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی: وقت رفتن است بازهم همان حکایت همیشگی ! پیش از آنکه با خبر شوی لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود آی... ناگهان چقدر زود دیر می شود! قیصر امین پور
-
یادگار دوست
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 20:18
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جز غم که هزار آفرین بر غم باد در عشق توام نصیحت و پند چه سود زهراب چشیده ام مرا قند چه سود گویند مرا که بند بر پاش نهید دیوانه دل است پای بر بند چه سود تا با غم عشق تو مرا کار افتاد بیچاره دلم در غم بسیار افتاد بسیار فتاده بود...
-
نان ماشینی
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 20:02
نان ماشینی آسمان تعطیل است بادها بیکارند ابرها خشک و خسیس هق هق گریه ی خود را خوردند من دلم می خواهد دستمالی خیس روی پیشانی تب دار بیابان بکشم دستمالم را اما افسوس نان ماشینی در تصرف دارد ...... ...... ...... آبروی ده ما را بردند! قیصر امین پور
-
از این
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 19:57
از این نه از مهر ور نه از کین می نویسم نه از کفر و نه از دین می نویسم دلم خون است ، می دانی برادر دلم خون است ، از این می نویسم قیصر امین پور
-
ای عشق
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 19:50
ای عشق دستی به کرم به شانه ی ما نزدی بالی به هوای دانه ی ما نزدی دیر است دلم چشم به راهت دارد ای عشق ، سری به خانه ی ما نزدی قیصر امین پور
-
نامه ی یک متهم
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 20:11
نامه ی یک متهم شاکی پرونده سلام ، درسته من متهمم حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم چه ذوقی کردم ، شنیدم گفتی شکایت می کنی اما دلم گرفت که گفتی ، منو اذیت می کنی من تو رو اذیت می کنیم ، منی که می میرم برات منی که تندی می شکنم زیر تولد نگات تو حکم من نوشته بود ، طبق مواد یک و بیست تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست...
-
کودکی ها
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 19:38
کودکی ها کودکی هایم اتاقی ساده بود قصه ای ، دور ِ اجاقی ساده بود شب که می شد نقشها جان می گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود می شدم پروانه ، خوابم می پرید خوابهایم اتفاقی ساده بود زندگی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود قهر می کردم به شوق آشتی عشق هایم اشتیاقی ساده بود ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان...
-
اگر دل دلیل است ....
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1387 20:21
اگر دل دلیل است .... سراپا اگر زرد پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی ، لب پنجره پر از خطارات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم اگر خون دل بود ، ما خورده ایم اگر دل دلیل است ، آورده ایم اگر داغ شرط است ، ما برده ایم اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم ! اگر خنجر دوستان ، گرده ایم ! گواهی بخواهید ،...
-
غزل پنجره
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1387 20:10
غزل پنجره یک کلبه خراب و کمى پنجره یک ذره آفتاب و کمى پنجره اى کاش جاى این همه دیوار و سنگ آئینه بود و آب و کمى پنجره در این سیاه چال سراسر سؤال چشم و دلى مجاب و کمى پنجره بویى زنان و گل به همه مى رسید با برگى از کتاب و کمى پنجره موسیقى سکوت شب و بوى سیب یک قطعه شعر ناب و کمى پنجره قیصر امین پور
-
ر وز مبادا
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 20:39
ر وز مبادا وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه باید ها... مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم عمری است لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره می کنم : باشد برای روز مبادا ! اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست...
-
با این همه
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 20:24
با این همه اما با این همه تقصیر من نبود که با این همه... با این همه امید قبولی در امتحان سادهْ تو رد شدم اصلاً نه تو ، نه من! تقصیر هیچ کس نیست از خوبی تو بود که من بد شدم! قیصر امین پور
-
آرمانی
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 20:08
آرمانی وقتی که غنچه های شکوفا با خارهای سبز طبیعی در باغ ما عزیز نماندند گلهای کاغذی نیز با سیم خاردار در چشم ما عزیز نمی مانند اگر سنگ،سنگ... اگر آدمی ،آدمی است اگر هر کسی جز خودش نیست اگر این همه آشکارا بدیهی است چرا هر شب و روز، هر بار بناچار هزاران دلیل و سند لازم است، که ثابت کند: تو توئی؟ هزاران دلیل و سند، که...