-
شعر بی دروغ
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 20:30
شعر بی دروغ ما که این همه برای عشق آه و ناله ی دروغ می کنیم راستی چرا در رثای بی شمار عاشقان -که بی دریغ- خون خویش را نثار عشق می کنند از نثار یک دریغ هم دریغ می کنیم؟ قیصر امین پور
-
مرغ باغ ملکوتم
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 20:05
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟ از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم جان که از عالم علویست یقین میدانم رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی...
-
ظلمت
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 23:28
ظلمت چه گریزیست ز من؟ چه شتابی است به راه من؟ به چه خواهی بردن در شبی اینهمه تاریک پناه؟ مرمرین پلهءآن غرفهء عاج ای ذریغا که زما بس دور است لحظه ها را دریاب چشم فردا کور است نه چراغی است درآن پایان هر چه از دور نمایان است شایدآن نقطهء نورانی چشم گرگان بیابان است می فرو مانده به جام سر به سجاده نهادن تا کی؟ او در این...
-
خسته ام از این کویر
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 23:10
خسته ام از این کویر خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر این هبوط بی دلیل این سقوط ناگذیر آسمان بی هدف، بادهای بی طرف ابرهای سربه راه، بیدهای سربه زیر ای نظاره شگفت ای نگاه ناگهان ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیر آیه آیه ات صریح سوره سوره ات فصیح مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر مثل شعر ناگهان مثل گریه بی امان مثل...
-
زندگی چیست؟
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 23:09
زندگی چیست؟ میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگ مرگی برای سنگ سنگی برای یاد این است زندگی! این است زندگی! حسین پناهی
-
عروسک کوکی
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 23:09
عروسک کوکی بیش از اینها آه آری بیش از اینها می توان خامش ماند می توان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان ثابت خیره شد در دود یک سیگار خیره شد در شکل یک فنجان در گلی بیرنگ بر قالی در خطی موهوم بر دیوار می توان با پنجه های خشک پرده را یکسو کشید و دید در میان کوچه باران تند می بارد کودکی با بادبادکهای رنگینش ایستاده...
-
دوست
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 22:21
هرکس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه اگر میشکند حرفی نیست از دوست بپرسید چرا میشکند
-
باران
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 00:12
باران چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را خاطره را زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت دوست را زیر باران باید دید عشق را زیر باران باید جست زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت زندگی تر شدن پی در پی زندگی ابتنی کردن در حوضچه اکنون است. (( سهراب سپهری ))
-
سفر
سهشنبه 29 مردادماه سال 1387 23:15
سفر پس از لحظه های دراز بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید و نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند و هنوز من ریشه های تنم را در شنهای رویاها فرو نبرده بودم که به راه افتادم پس از لحظه های دراز سایه دستی روی وجودم افتاد و لرزش انگشتانش بیدارم کرد و هنوز من پرتو تنهای خودم را در ورطه تاریک درونم نیفکنده بودم که به راه...
-
من
یکشنبه 27 مردادماه سال 1387 13:03
سلام . نمیدونم چی بگم .همین الان از خواب بیدار شدم اصلا موخم کار نمی کنه .مثه این که به خوان از من امتحان ریاضی بگیرن اول با عرق کردن شروع میشه بعد با دشوره در اخر هم همه ی جواب های امتحان رو فراموش می کنی. من هم الان مغزم کار نمی کنه با چه موضوعی شروع کنم قبلا فکر می کردم وبلاگ برا اینه یه چند چیز چرندوپرند از یه وبه...
-
من
شنبه 26 مردادماه سال 1387 13:01
خسته شدم .می خوام شعر بنویسم .اما... نمیدونم از چی بنویسم .اصلا من نمی دونم این شاعرا این همه موضوع رو از کجا میارن.گاهی وقتا ادم دلش از همه چیز می گیره اون وقته که دلش می خواد بنویسه.اما نمی دونه چی بنویسه .با چه موضوعی شروع کنه مثل خود من یه ساله که می گم می خوام شعر بگم بنویسم .اما مشکل اینه که من شاعر نیستم شایدهم...
-
آفتاب می شود
شنبه 26 مردادماه سال 1387 10:37
آفتاب می شود نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطر ها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی...
-
پرنده مردنی است
جمعه 25 مردادماه سال 1387 00:55
پرنده مردنی است دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست فروغ فرخزاد
-
هدیه
جمعه 25 مردادماه سال 1387 00:38
هدیه من از نهایت شب حرف میزنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم فروغ فرخزاد
-
پیش از اینها فکر می کردم خدا...
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 12:35
پیش از اینها فکر می کردم خدا... پیش از اینها فکر میکردم خدا خانه ای دارد میان ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس وخشتی از طلا پایه های برجش از عاج وبلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه برق کوچکی از تاج او هر ستاره پولکی از تاج او اطلس پیراهن او آسمان نقش روی دامن او کهکشان رعد و برق شب صدای خنده اش سیل و طوفان...
-
ساده رنگ
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 00:33
ساده رنگ آسمان آبی تر آب آبی تر من درایوانم رعنا سر حوض رخت می شوید رعنا برگ ها می ریزد مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند من ودا می خوانم گاهی نیز طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری آفتابی یکدست سارها آمده اند تازه لادن ها...
-
پیغام ماهی ها
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 00:21
پی غام ماهی ها رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب آب درحوض نبود ماهیان می گفتند هیچ تقصیر درختان نیست ظهر دم کرده تابستان بود پسر روشن آب لب پاشویه نشست و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد به درک راه نبردیم به کسیژن آب برق از پولک ما رفت که رفت ولی آن نور درشت عکس آن میخک قرمز در آب که اگر...
-
راز زندگی
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 11:58
را ز زندگی غنچه با دل گرفته گفت: زندگی لب زخنده بستن است گوشه ای درون خود نشستن است گل به خنده گفت زندگی شکفتن است با زبان سبز راز گفتن است گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد تو چه فکر میکنی کدام یک درست گفته اند من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است هر چه باشد اوگل است گل یکی دو پیرهن بیشتر ز...
-
پرواز مجازی
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 03:12
پرواز مجاز ی خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلی های...
-
این روزا
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 14:10
ا ین روزا این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه ا ین روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه گردای رو اینه ها فقط غم زندگیه این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه این روا آسمونمون پر از شکسته بالیه جای...
-
هذیان های یک مسلول
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 11:55
بالاخره بعدچند روز اومدم اپ کنم راستش رو بخواهین چند روز بود که حوصله اپ کردن نداشتم این شعر زیبا همدوسف عزیزمون بی نام فرستاده دستشون درد نکنه هذیان های یک مسلول همره باد از نشیب و از فراز کوهساران از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران از زمین ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران...
-
شب تنهایی خوب
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 13:50
شب تنهایی خوب گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند شب سلیس است و یکدست و باز شمعدانی ها و صدا دار ترین شاخه فصل ‚ ماه را می شنوند پلکان جلو ساختمان در فانوس به دست و در اسراف نسیم گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را چشم تو زینت تاریکی نیست پلکها را بتکان کفش به پا کن و بیا و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار...
-
دوست
جمعه 28 تیرماه سال 1387 13:54
دوست بزرگ بود و از اهالی امروز بود و باتمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای اینه تفسیر کرد و...
-
ندای آغاز
جمعه 28 تیرماه سال 1387 13:14
ندای آغاز کفش هایم کو چه کسی بود صدا زد : سهراب ؟ آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ مادرم در خواب است و منوچهر و پروانه و شاید همه مردم شهر شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد ونسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد بوی هجرت می اید بالش من پر آواز پر چلچله ها ست صبح خواهد شد و به این کاسه آب آسمان...
-
درگلستانه
جمعه 28 تیرماه سال 1387 12:40
درگلستانه دشت هایی چه فراخ کوه هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟ من دراین آبادی پی چیزی می گشتم پی خوابی شاید پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود که صدایم می زد پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم چه کسی با من حرف می زد ؟ سوسماری لغزید راه افتادم یونجه زاری سر راه بعد جالیز خیار ‚ بوته های...
-
وپیامی در راه
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1387 14:07
و پیامی در راه روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت و صدا خواهم در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : ای شبنم...
-
روز پدر مبارک
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 14:24
روز پدر مبارک مادر وپدرم مادرم شبنم گلبرگ حیات پدرم عطر گل یاس بقاست مادرم وسعت دریای گذشت پدرم ساحل زیبای لقاست مادرم آئینه حجب و حیا پدرم جلوه ایمان و رضاست مادرم سنگ صبور دل ما پدرم در همه حال کارگشاست مادرم شهر امیداست و هنر پدرم حاکم پیمان و وفاست مادرم باغ خزان دیده دهر پدرم برسرما مرغ هماست مادرم موی سپید کرده...
-
روز پدر
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 14:00
پدر شور عشقت هست در قلبم ای پدر گرمی لبخندهایت هست در ذهنم ای پدر مهربانی هایت همواره در من جاری است ساز آوای صدایت هم همیشه با من است از تو از عشق تو لبریز هستم ای پدر من برای دیدنت با سر دوانم ای پدر زندگی یعنی پرواز در آغوش تو مرگ یعنی من بدون عطر تو حرف آخر را برایت مینویسم ای پدر با تو بودن را دوست دارم ای پدر
-
ای ادمها
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 14:18
آی آدم ها آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید که گرفت استید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید. آن زمانی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 14:18
سلام من ۲۰ تیر شدم ۱۵ یعنی ۱سال بزرگتر شدم چند روزی نبودم .این شعر زیبای که پایین هستش بی نام دوست خوب من فرستاده مساحت رنج شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید خطوط منحنی خنده را خراب کنید طنین نام مرا موریانه خواهد خورد مگر به نام دگر غیر از این خطاب کنید دگر به...